-
دوشنبه, ۴ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۲۰ ق.ظ
-
۴۹
![](http://bayanbox.ir/view/1050083197834545258/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D8%B7%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B3.jpg)
گروه سیاسی اندیشکده مطالعات راهبردی شاخص اندیشه| سیدمحمد هادی پیشوائی(پژوهشگر فقه سیاسی و تاریخ معاصر)|کرسی ترویجی «بررسی رویکرد سیاست ورزی و سیاست گریزی فقیهان شیعه؛ مطالعه موردی سید بن طاووس» با حضور حجت الاسلام سید محمد هادی پیشوائی و حجت الاسلام دکتر محمدهادی حمیدیان در موسسۀ ائمه اطهار برگزار شد. دبیر علمی این نشست را نیز حجت الاسلام حسین حمزه بر عهده داشتند. در این جلسه آقای پیشوائی، بحثی در بارۀ رویکردهای سیاستورزانه و سیاستگریزانه سیدبن طاووس مطرح کردند. ایشان با اشاره به سنت علمای شیعه در پذیرش مناصب حکومتی در نظام خلافت جور، این امر را نشان دهندۀ جایگاه والای سیاست در اندیشه آنان دانستند. یکی از کسانی که با تردید به این سنت نگریسته، سید بن طاووس است. هر چند ایشان در آخر عمر، به همین سنت بازگشته و وارد سیاست شده و در دستگاه ایلخان کافر مغول، منصب سیاسی می پذیرد. استاد حمیدیان نیز، ملاحظاتی در این باره عنوان نمودند.
حجت الاسلام پیشوائی:
سیاستورزی و ورود در دستگاه سیاسی، در عصر خلفای جور، با وجود حاشیههای بسیاری این حکومتها، نشاندهندۀ اهمیت و عظمت سیاست در دید بزرگان شیعه است. آنان با درک اهمیت سیاست، مصلحت و خدمات حاصل از پذیرش این مناصب را به مراتب مهمتر از مفاسد پذیرش آن میدانستند. این نوع سیاست ورزی در عصر خلافت جور و نامشروع، نشان دهنده و باطل کنندۀ ادعای افرادی است که مدعی هستند، سیاست امری کثیف بوده و ورود دین و علما به عرصه سیاست موجب بدنام شدن دین و عالمان شیعه شده و موجب بدبینی مردم به دین میشود. در حالی که مفسده ورود به نظام فاسد خلفا و پادشاهان ظالم و فاسد، به مراتب مفسدهاش از پذیرش منصب در حکومت دینی بیشتر است. در واقع ادعای سیاست گریزانه آنان، با پیشینۀ تاریخی تشیع مخالف. تنها شخصیتی که در میان متقدمین شیعه، ادبیات شبه سیاستگریزانه دارد، مرحوم سید بن طاووس است که در این بحث به آراء و اندیشه های ایشان پرداخته شده است.
سید بن طاووس
سید بن طاووس[1] را شاید بتوان یکی از جنجالیترین شخصیت تاریخ تشیع دانست. وی با داشتن جایگاه فوق العاده در عرصۀ اجتماعی، سالها از پذیرش مناصب سیاسی کناره گرفت و با استدلال بر این امر اصرار داشت و ادلۀ خود را در کتابهای خویش مینگاشت. غریب این که در آخر عمر نظر وی عوض شده و یکی از رجال برجسته حکومتی شد.
- الف. اجمالی از زندگانی
سید بن طاووس در سال 589ق در خانوادهای اهل علم و دارای جایگاه اجتماعی برجسته در حله به دنیا آمد.[2] با توجه به نبوغ و جایگاه علمی که در جوانی به دست آورد و از سویی با توجه به جایگاه اجتماعی خاندان خود، با دختر یکی از وزرای خلیفه ازدواج کرد. البته آن وزیر که از سادات برجسته مازندران بود، باید قبل از ازدواج ایشان فوت کرده باشد. و به همین خاطر از حله مهاجرت کرده و نزدیک به ۱۵ سال در بغداد اقامت داشت. وی که از معاشرت با مردم و به خصوص با اهل سیاست در بغداد به تنگ آمده بود، به حله بازگشت و چند سال بعد به همراه خانواده خود به نجف رفته و پس از آن به کربلا هجرت کرد و در هر کدام سه سال اقامت نمود. ابنطاووس در سال ۶۵۲ق بار دیگر به بغداد بازگشت. و در سال ۶۶۱ق سرپرستی و نقابت علویان را از طرف هولاکو خان مغول به عهده گرفت و تا زمان وفات خود این منصب را بر عهده داشت او در دوشنبه ۵ ذیالقعده، ۶۶۴ق در بغداد درگذشت.[3]
- ب. نوآوری علمی
سید بن طاووس هر چند در حله به دنیا آمد و یکی از بزرگان مکتب حله است، اما از بعد علمی، بیشتر ادامۀ مکتب نجف بوده و با نظام اجتهادی و فکری مکتب حله مخالف است.
1. تألیفات بسیار عبادی و معنوی
سید بن طاووس یکی از شخصیتهای معنوی فوق العاده در تاریخ شیعه است و از سویی بخش وسیعی از آثار علمی ایشان به نگاشتن کتب اخلاقی و ادعیه و زیارت تعلق گرفته است.
2. رد عقل کلامی – فلسفی
سید بن طاووس با رد عقلانیت کلامی – فلسفی حوزههای علمی شیعه، مدعی لزوم بازگشت به عقل فطری و ساده انسانی بود. مقصود وی از عقل فطری، همان خردی است که خداوند در وجود همه انسان ها قرار داده است. این عقل بدون استدلال های بغرنج و پیچیده کلامی میتواند خداوند را به بندگان نشان دهد و انسان میتواند توسط همین عقل، با سیر آفاقی و انفسی به شناخت حق تعالی نایل آید.[4] ایشان در برابر این عقل، عقل فلاسفه را قرار داده و آنان را انسانهایی گمراه و صاحبان برخی اقوال باطل و قبیح میدانست. هر چند گاه برای ردّ قول مخالفان، استدلالی فلسفی و یا شبه فلسفی هم ارائه میکرد و یا برای توصیف خداوند متعال از تعابیر رایج در فلسفه استفاده میکرد.[5]
سید بن طاووس در ادامۀ همین رویکرد، با عقلانیت کلامی مکتب بغداد نیز مخالف بود. وی با وجود تسلط بر مبانی کلامی شیعه، با رویکرد متکلمان به عقاید مخالف بود. در مقابل رویکرد عقلگرایی بغداد، وی با رویکرد حدیثگرایی و نوعی سادهانگاری و سادهسازی دین، خواستار بازگشت به ادبیات ساده و فطری در بارۀ معارف دین بود.[6] وی معتقد بود متکلمان، عقاید روشن و بدیهی را به مسائل مشکل و نامفهوم تبدیل میکنند و به این ترتیب در دل مؤمنین شک وارد میکنند. لذا تأکید میکرد، کتب استدلالی عقائد و علم کلام، به درد کسی میخورد که با اهل کلام سروکار داشته باشد و بخواهد شبهات را جواب دهد، یا با اهل دیگر فرق مناظره نماید.[7] یکی از مهمترین دلایلی که به نظر میرسد سید بن طاووس را به مخالفت با شیوهٔ متکلمان و راه و رسم عقلانی کشانده است، وجود روایاتی در این زمینه است. سید به روایاتی اشاره میکند که ائمه(ع) از همنشینی با متکلمان بر حذر داشته یا آنان را شرار امت خواندهاند. او همچنین به روایتی استناد میکند که «مؤمن الطاق» بدون اذن امام به مناظره با مخالفان میپرداخته است و امام از این روش او اظهار نارضایتی میکرده و کلام و جدل را مایهٔ فساد نیت و ابطال دین میدانسته است.
سید بن طاووس با سبک دینداری فطری که میپسندید، احادیث و روایات را منبع اصلی دینداری میدانست و از درافتادن در چالشهای عقلانی پرهیز میداشت. شیوهای که او در مقابل ما قرار میدهد، تمسک بیچونوچرا بر اقوال معصومان(ع) است. وی در کتاب لهوف نیز با نوعی نگاه ماورائی و غیرطبیعی به تحلیل واقعه عاشورای حسینی پرداخته است.[8] این سبک دینی است که سید بن طاووس میپذیرفت، بسیار شبیه به جریانی است که اخباریگری نامیده شده و به صورت مبسوط در بحث مکتب نجف و در ادامه مکتب اخباریگری به آن پرداخته خواهد شد.
3. رویکرد حدیثگرایی سید بن طاووس و پرهیز از اجتهاد و فتوا
سید بن طاووس در ادامۀ رویکرد عقلگریزی در علم کلام و فلسفه، با رویکرد حدیثگرایی خواستار فهم دین بر اساس ظاهر متن آیات قرآن و روایات بود. از این رو تکیه بر استنباطات و فهم عمیق از متون یا همان اجتهاد و فتوا دادن را غلط میدانست. وی برخلاف ابن ادریس، اخبار آحاد را حجت میدانست و مدعی بود که این حدیثگرایی سیرۀ شیخ طوسی است و به همین خاطر بخش اعظم آثار وی احادیث و به ویژه احادیث اخلاقی، ادعیه و زیارات اختصاص یافته است. وی به صراحت از فتوا دادن پرهیز کرده و آن را در صورت خطا بودن فتوا، آن را مصداق دروغ بستن به خدا و پیغمبر معرفی میکرد. وى در کتاب «غیاث سلطان الورى لسکان الثرى» سبب کناره گیرى از فتوا را اختلاف در روایتها میان اصحاب امامیه مى داند و این که مباد آیه شریفه زیر او را دربر بگیرد:
(ولو تقوّل علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثمّ لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین.)
وی در ادامه چنین میگوید: «اگر خدا اینچنین رسولش را تهدید میکند، پس حال من در محضر خداوند در روز جزا، هنگامیکه این کار را انجام دهم و فتوای اشتباه صادر کنم، چگونه خواهد بود... لذا از آن کراهت نمودم و ترسیدم که مبادا در کار فتوی، حکمی برخلاف واقع به او جلّ جلاله نسبت دهم و یا در پی مقام و جاه و ریاست افتم که مقصود از آن تقرب به حقتعالی نباشد.»
4. پذیرش و ترویج اخبار غیبی
یکی از ویژگیهای مهم سید بن طاووس که در ادامۀ رویکرد حدیثی او قابل تحلیل است، اصرار او بر پذیرش و نشر اخبار غیبی است. مانند اخبار ائمه در بارۀ وقایع آینده و مشکلات و مصائب آینده و به ویژه روایات فتن آخر الزمان.[9] این امر سبب نوعی به هم ریختگی در سامان فکری وی و اتباع وی شد.
اعتقاد راسخ به استخاره
سید بن طاووس اعتقاد عجیبی به استخاره داشت. ایشان کتابی به همین نام تألیف کردهاند.
5. پذیرش نجوم
سید بن طاووس اعتقاد عجیبی به علم نجوم و پیشگوییهای علم نجوم داشت و آن را در مباحث دینی حجت میدانست و حتی فراگیری آن را واجب عقلایی میداند. در همین راستا کتابی دارد با نام «فرج المهموم فی معرفة نهج الحلال من علم النجوم» با موضوع بیان موارد حلال و حرام از نجوم و شرح حال موافقین و مخالفین با این علم؛ از نظر سید، علم نجومِ ممنوع و مورد نکوهش در زبان شرع و دین، علمى است که ستارگان را داراى قدرت و فاعلیت مى داند و آنها را منشأ بسیارى از حوادث مى داند، و براى آنها تأثیر قطعى قائل است. در مقابل، آن علم نجومى که یک علم ممدوح و لازم است در حوزه مباحث کلامی و عقیدتی کاربرد دارد، و ایشان از این علم در مسائل کلامی بهره گرفته است؛ مثلا بیان میدارد که علم نجوم همچون معجزه که شناساننده انبیاء است، براى شناخت انبیاء و ائمه، و همچنین شناخت راهها و قبله و سال و ماه و...به کار مى رود. و بسیارى از بزرگان مسلمین هم آن را آموخته و از آن استفاده مى نموده اند. یعنی سید بن طاووس علاوه بر معجزه و بشارت پیامبران پیشین، از روشی خاصی یعنی علم نجوم برای اثبات نبوت برخی از انبیاء استفاده مینماید.[10]
رویکرد عرفانی و الهامی سید بن طاووس
سید بن طاووس از بعد عرفانی و معنوی، یکی از شخصیتهای ویژۀ تاریخ شیعه است، به گونهای که آیتالله ملکی تبریزی در مورد ایشان چنین مینویسد:
«سید بزرگ «ابن طاووس قدّس سرّه» همان کسی که استادم (قدّس سرّه) میگفت: غیر از معصومین علیهمالسّلام کسی در علم مراقبت مانند او نیامده است.»
یا مرحوم آیت الله قاضی در بارۀ وی چنین گفته «سه نفر در طول تاریخ عارفان به مقام «تمکن در توحید» رسیدهاند: احمد بن فهد حلی، سید بن طاووس و سید مهدی بحرالعلوم.»[11] یا امام خمینی(ره) ایشان را از علمای بزرگ اخلاق و معرفت دانسته و در بارۀ وی چنین میگوید: «جناب عارف بالله و مجاهد فی سبیل الله، مولانا سید بن طاووس (رضی الله عنه)..»
وی در ادامۀ رویکرد عرفانی خویش سبک زندگی خاصی داشته و گاه به ادبیات الهامی در مورد زندگی خویش و مسائل جاری در زمانه خویش سخن گفته است. به نوعی که شاید بسیاری از رفتارهای وی ناشی از این الهامات بوده باشد. مثلا، در کتاب شریف اقبال فرموده است: «من بدون استهلال و رجوع به جدول تقویم از اوّل ماه و هلال آن باخبرم، و نیز از لیلة القدر آگاهی دارم».
وی گاه دایرۀ این الهامات را به اخبار غیبی در مورد پیشگوییهای ائمه، کشفیات علم نجوم و استخاره کشانده است. به نوعی که با قطعیت عجیبی در مورد این امور صحبت میکند.
6. بحث غریب در بارۀ ظهور امام عصر(عج)
سید بن طاووس در ادامۀ رویکرد عرفانی، حدیثی و ضد فلسفی خویش، بحث انتظار و ظهور امام عصر(عج) را با رویکرد خاصی دنبال میکرده است. وی علاوه بر داشتن تشرفات بسیار محضر امام عصر(عج)[12]، تأکیدی خاصی بر بحث انتظار فرج داشته و در کتاب «کشف المحجة لثمرة المهجة» خبر مى دهد که او از راه حسابهاى فلکى و علم نجوم در سال 649 هجرى دریافته که این سال, سال ظهور مهدى است و پسر بزرگش محمد را به آمادگى فرا مى خواند و بر این باور بود که: او خود ظهور را درک مى کند. البته شاید عمرش کفاف نکند.20[13]
7. بنیانگذار جشن تکلیف
مشهور است که سید بن طاووس از اولین شخصیتهایی است که برای خودش جشن تکلیف گرفته است. وقتی پانزده سالش تمام شد و وارد سال شانزدهم شد، گفت باید شاکر باشم که تا دیروز لایق محضر الهی نبودم که خدا با من سخن بگوید؛ لایق نبودم جزو خطاب «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» باشم، خداوند چیزی از من بخواهد، به من فرمان بدهد و من اطاعت کنم اما از امروز به حدّی رسیدم که خدای سبحان به من دستور میدهد. با من حرف میزند. مرا مخاطب قرار میدهد و این روز عید من است. لذا جشنی گرفت و عدّهای را دعوت کرده، پذیرایی کرد و شیرینی داد. مردم گفتند چه جشنی است؟ گفت جشن تشریف است نه تکلیف. من مشرّف شدم نه مکلّف؛ چون کُلفتی (سختی) نیست، شرافت است.
رویکرد خاص به عاشورا
سید بن طاووس علاوه بر تأکید بر زیارت اولیاء الهی و نگاشتن چندین جلد کتاب در باب ادعیه و زیارات، توجه ویژهای به عاشورا داشته و مقتل «لهوف» را نگاشته است.
- ج. رویکرد سیاسی اجتماعی در دورۀ اول حیات وی
ایشان در دورۀ اول زندگی خویش، هر چند در بغداد سکونت دارد، و اجمالا در مسائل سیاسی ورود دارد، اما این ورود به صورت گسترده نیست. شاید بتوان مهم ترین مؤلفه های این دوره را چنین برشمرد.
1. انزوا گرایی و دوری از معاشرت با اهل گناه
رویکرد عرفانگرایی فوق العاده سید بن طاووس سبب شده بود که وی از حضور گسترده در اجتماع و پذیرش مناصب اجتماعی و سیاسی پرهیز کند و آشکارا بر این پرهیز اصرار داشت. وی معاشرت با مردم، بهویژه بدکاران را دردناک و مانع توجه به پروردگار مىداند، از مناسبات غیر ضرورى با مردمان بریده است. به همین خاطر بخش اعظم آثار وی مربوط به مباحث اخروی و ادعیه و زیارات و .. است.[15] وی در اواخر عمر، سه سال در نجف، سه سال در کربلا زندگی کرد و میخواست به سامرا برود که در بغداد ماندگار شد. وی در توصیه به فرزندش به صورت مفصل در بارۀ علت این امور سخن گفته و با نقل خاطرات خود در این ایام در مقام توصیه به فرزندش او را از آمیختن با مردم بر حذر میدارد و آن را باعث دوری از خدا برمیشمارد.[16]
2. دوری از سیاست و انتقاد شدید از پذیرش منصب در حکومت جور
وی در ادامۀ رویکرد انزواگرایانه خویش، با سیاست و اهل سیاست میانه خوبی نداشت. هر چند وی به خاطر جایگاه خانوادگی و انتساب به بزرگان اهل سیاست، با دستگاه سیاسی رابطۀ حسنهای داشت و هدایای آنان را میپذیرفت، اما مخالف پذیرش مناصب سیاسی بود. با توجه به این که خلیفۀ عباسی در این دوره به تشیع متمایل شده و وزیر اعظم او «ابن علقمی» رسما شیعه بود، خلیفه و وزیر وی هر چه به ایشان اصرار کردند که منصب «قاضی القضات» یا «نقابت سادات» را بپذیرد، قبول نکرد.[17]
وی با اصرار بر غاصب بودن خلفا، وزرا و نیروهای حکومتی را «اعوان ظلمه» میدانست. با توجه به مقامات معنوی فوق العاده سید بن طاووس و شیعه بودن بخش وسیعی از مقامات حکومتی، وی در مقابل ابراز لطف یکی از وزرا مبنی بر درخدمت بودن سید، چنین نوشت: «چگونه براى برطرف کردن نیازهاى خود و دیگر نیازمندان, با تو نامه نگارى کنم, در حالى که از سوى خداوند تکلیف دارم که از زنده ماندن تو ناراحت باشم و تو را از مقامت برکنار سازم.»
یا این که وی در پاسخ به یکی از صاحبمنصبان، می نویسد که 22 روز استخاره پى درپى گرفته و همه بد بوده است یا در موردى دیگر, از انجام پنجاه استخاره در شهر حلّه براى دیدار با یکى از والیان سخن گفته است که همه استخاره ها منفى بوده اند. آن گاه در پایان یادآور مى شود:
با وجود پنجاه استخاره منفى آیا تردیدى براى من باقى مى ماند که این به طور حتم از سوى خداوند است که مصلحت مرا مى خواهد و آیا عقل آدمى مىپذیرد که پنجاه استخاره به طور اتفاقى منفى درآیند.
سپس براى سیدبن طاووس این اعتقاد پیدا شد که موضوع رابطه با سلطان هرگز محل تردید و شک نیست تا بتوان آن را با استخاره برطرف کرد و بر این پایه از آن روى گرداند و در نامه اى به یکى از خلفا نوشت:
آنچه در آغاز مرا وادار به دیدار با امیران مى کرد, تکیه بر استخاره بود; امّا اکنون با هدایت الهى فهمیدم که استخاره در این مورد دور از صواب است.
این نفرت از سلطه و قدرت سیاسى در نگاه ابن طاووس, بدان سبب بود که او همواره آن را شیطانى و گمراه کننده مى دانست و پرهیز از آن را نیز هماره لازم مى دید و این دیدگاه در کتابهاى او بازتاب داشته است. او در مقدمه کتاب: الاصفاد فى تاریخ الملوک و الخلفاء, به پسرش از مطالعه سرگذشت پادشاهان (اهل دنیا) خبر مى دهد و این که چگونه آخرت را به دنیا فروختند. او را از نزدیکى به آنان باز مى دارد و این نزدیکى را سمّى مهلک مى داند و سپس گوشه اى از رفتار ایشان را براى پسرش به عنوان عبرت ذکر مى کند. سید در نامه اى به فرزندش, دعوت خلیفه را از او براى پذیرش پست افتاء, حیله اى شیطانى مى داند که مى خواهد بین او و خداى تعالى جدایى افکند.[18]
در حله یکی از فرمانروایان ضمن نامهای از سید خواست در خانه به ملاقاتش شتابد. سید در پاسخ چنین نوشت: آیا در کاخی که زندگی میکنی چیزی از آن برای خدا ساخته شده است تا در آنجا حضور یابم، بر آن نشینم یا بدان نگرم؟ آگاه باش! آنچه مرا در روزهای آغازین عمر به ملاقات فرمانروایان میکشاند، اعتماد بر استخاره بود ولی اینک به فضل الهی از رازهایی آگاه شده، میدانم که استخاره در چنین مواردی دور از حق و صواب است.[19]
3. نوعی تردید در عملکرد سید مرتضی
سید بن طاووس در برابر استدلال به سنت سیدمرتضی در پذیرش منصب حکومتی در عصر آل بویه، به نماینده خلیفه چنین میگوید:
زمان سیدرضى و مرتضى, زمان ملوک شیعه بود که در برابر خلفا قرار داشتند و خلفا هم, گرفتار آنان بودند و سیدرضى و مرتضى مى توانستند نیتهاى الهى خود را اجرا کنند.
البته سیدبن طاووس در محفل خصوصی این سخنان خود را تقیهای دانسته و چنین میگوید:
من از باب تقیه و گمان نیک که به سیدرضى و مرتضى دارم, رفتار ایشان را این گونه توجیه مى کنم وگرنه من هیچ گونه عذر درستى براى آن دو نمى شناسم….[20]
نص عبارت ایشان چنین است:
«کشف المحجة لثمرة المهجة نویسنده : السید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 112
فکفانی الله جل جلاله بفضله وزادنی من العنایات وقد شرحت لک بعض تلک الاشیاء فی کتاب (الاصطفاء) فلو أننی دخلت یا ولدی محمد ذلک الیوم معهم فی هذه الفتوة الدنیویة ولعب أهل الدنیا وقواعدهم الردیة کنت قد هلکت أبد الابدین وکانوا قد أدخلونی فیما یفرق بینی وبین رب العالمین. الفصل الثامن والعشرون والمائة: وإیاک ثم إیاک أن تدخل معهم فی شئ من هزلهم ولعبهم وبدعهم المخالفة لجدک سید المرسلین ولأبیک سید الوصیین ثم عاد الخلیفة ودعانی إلى نقابة جمیع الطالبین على ید الوزیر القمی وعلى ید غیره من أکابر دولتهم وبقی على مطالبتی بذلک عدة سنین فاعتذرت بأعذار کثیرة فقال الوزیر القمی ادخل واعمل فیها برضى الله فقلت له فلأی حال ما تعمل أنت فی وزارتک برضاء الله تعالى والدولة أحوج إلیک منها إلی فلو کان هذا یمکن کان قد عملته أنت ثم عاد یتهددنی وما زال الله جل جلاله یقوینی علیهم حتى أیدنی وأسعدنی وعاد المستنصر کلف مخاطبتی بصدیق فتحیل معی بکل طریق فقال إما أن تقول إن الرضى والمرتضى کانا ظالمین أو تعذرهما فتدخل فی مثل ما دخلا فیه فقلت أولئک کان زمانهم زمان بنی بویه والملوک شیعة وهم مشغولون بالخلفاء والخلفاء بهم مشغولون فتم للرضی والمرتضى ما أرادوا من رضاء الله جل جلاله. واعلم: أن هذا الجواب اقتضاه التقیة وحسن النیة بهمتهما الموسویة وإلا فإننی ما أعرف عذرا صحیحا لدخول المذکورین فی تلک الامور الدنیویة فإیاک ثم إیاک من موافقة أحد الملوک ولا تؤثرن على الله جل جلاله»
- د. تغییر رویکرد در دورۀ دوم و ورود در سیاست و پذیرش منصب سیاسی
سید بن طاووس در چهارسال آخر عمر خویش بر اساس یک روایت، تغییر رویکرد داده و یک باره وارد عرصه سیاست شد. سید که به روایات و اخبار غیبی ارادت وافری داشت، مغول و حملۀ آنان را مصداق یکی از احادیث پیشگویانۀ امام علی(ع) دانست. در آن حدیث اشاره به شهر «زوراء» شده بود که قوم ترک به آن حمله میکردند و آنان را نابود میکردند.[21] و در این میانه یکی از فرزندان امام علی(ع) جامعه شیعه را نجات میداد. وی قوم مغول را مصداق این حدیث دانسته و خود را مصداق آن نوادۀ امام(ع) دانست. در نتیجه بر خود لازم دانست که وارد عرصۀ حیات اجتماعی شده و برای نجات شیعه تلاش کند.[22]
1. نجات مردم حله از دست مغول
مشهورترین اقدام اجتماعی و سیاسی سیدبن طاووس شرکت در جلسه علما برای نجات شهر حله از حملۀ مغول است. هنگامی که هلاکو به نزدیکیهای حلّه رسید «شیخسدیدالدین» پدر «علامۀ حلّی»، «سید ابن طاوس» و «شمسالدین محمد بن ابیالعز» که هر سه از علمای بزرگ شیعه بودند، اجتماع کردند و جمعی از علویهای نجف و کربلا پیش آنها جمع شدند و همۀ آنها متفقاً رأی دادند که از هلاکو امان بخواهند. پس از تصویب رأی، نامهای برای امان خواستن نوشتند و بوسیلۀ یک مرد عجمی پیش هلاکو فرستادند. هلاکو پس از خواندن نامه فوراً نامۀ امان نوشته بوسیلۀ دو نفر از نزدیکان خود برای آنها فرستاد و دستور داد اگر ضمیر آنها را با نامۀ ایشان مطابق تشخیص دادید آنها را پیش من آورید.
مأمورها پیش شیخسدیدالدین و سید بن طاووس آمدند و گفتار هلاکو را ابلاغ نمودند. شیخ بلادرنگ بسوی هلاکو شتافت. همینکه در مجلس هلاکو حاضر شد -و هنوز بغداد سقوط نکرده بود- هلاکو از شیخ پرسید چه انگیزه شما را واداشت که از من امان بخواهید و پیش من حاضر شوید در حالیکه هنوز معلوم نیست عاقبت امر من با خلیفه چه خواهد شد -و منظورش مستعصم بود- و ممکن است با من صلح کند و من برگردم و در این صورت از شکنجۀ او در امان نیستید.
شیخ در پاسخ وی چنین گفت: ما به یقین میدانیم غلبه با تو خواهد شد زیرا که پیشوای ما علیبن ابیطالب(ع) در یک سخنرانی خود که بنام خطبۀ زوراء معروف است، پیشگوئی فرموده که بساط فرزندان عباس با دست مردی از اتراک که دارای یک سلسله خواهد شد، برچیده میشود و شما صاحب آن اوصاف میباشید…
هلاکو با شنیدن خطبۀ علی(ع) خوشحال گشته فرمان امان توأم با تجلیل و تعظیم اهل حلّه و کوفه و نجف و کربلا بنام شیخسدیدالدین یوسف صادر نمود.(۱)[23]
2. ترجیح کافر عادل بر مسلمان ظالم
یکی از نقلهای مشهور این است که سید بن طاووس بعد از سقوط خلافت عباسی با بسیاری از علما در دربار هولاکو حاضر شد. هولاکوخان برای مشروعیت بخشی به حکومت خود و مطیع کردن مردم عراق، این سؤال را پرسید که « پادشاه کافر عادل بهتر است یا فرمانروای مسلمان ستمگر؟» عالمان گرد آمدند، ولی ندانستند در پاسخ چه بگویند تا از پیامد آن در امان باشند. سیدبن طاووس بیدرنگ بر ورقی نوشت؛ «پادشاه کافر عادل بهتر است.» این پاسخ هولاکوخان را خوش آمد.
3. پذیرش نقابت علویان
سید بن طاووس بعد از آن که مورد توجه هولاکوخان مغول واقع شد، با پیشنهاد خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷-۶۷۲ ق / ۱۲۰۱-۱۲۷۳ م) از سید خواست که مقام نقابت علویان را بپذیرد و او، به سفارش خواجه، هر چند با اکراه، پذیرفت و کمتر از ۴ سال (۶۶۱-۶۶۴ ق)، یعنی تا هنگام مرگ، این مقام را بر عهده داشت.
به این ترتیب وی مانند بسیاری از بستگانش[24] وارد دستگاه حکومت شد. جالب این که فرزندش هم بعد از وی این منصب را عهده دار شد. فرزندی که سید بن طاووس بارها به وی تأکید کرده بود که وارد عرصه سیاست نشود.[25]
حجت الاسلام حمیدیان
در تحلیل سیره خود را پشت مفهوم عصمت پنهان نکنیم
حجتالاسلام والمسلمین محمدهادی حمیدیان به عنوان ناقد با بیان اینکه عمدتا افراد وقتی سراغ این مباحث رفتهاند پیشفرض دارند، گفت: یعنی قصد دارند ثابت کنند که سیاستورزی روحانیت در دوره معاصر که منجر به انقلاب اسلامی شد غلط بوده است ولی نکتهای که وجود دارد این است که مطالب شما در مورد سیدبن طاووس هم دوگانه بود یعنی ابن طاووس هم سیاستورزی داشت و هم سیاستگریزی و این رویکرد متناسب با شرایط زمانه بوده است.
وی افزود: به نظر بنده ما باید یکبار دیگر مسئله عصمت را مورد درنگ جدی قرار دهیم و با ابهام و ایهام از کنار آن عبور نکنیم؛ ما اگر سیره امیرالمؤمنین(ع) را استخراج کرده و نگوییم این سیره برای معصوم است و آن را به یک فرد غیرمسلمان و مستشرق و بیگانه بدهیم چه قضاوتی خواهد کرد؟ ما خیلی اوقات خودمان را پشت بحث عصمت پنهان میکنیم یعنی برخی توان ورود به سیاست ندارند و آن را به عصمت ائمه(ع) مرتبط میکنند. در حالی که اگر یک مستشرق به سیره سیاسی و جنگهای امام علی(ع) بپردازد چگونه تحلیل خواهد کرد؟
وی ادامه داد: در بین فقهای شیعه کسی را داریم که میگوید اگر فقیه شیعه، لباس نظامی بپوشد جایز نیست؛ امام فرمودند کار به جایی رسیده است که فتوای حرمت به لباسی میدهند که همیشه بر تن حضرت امیر(ع) بوده است. عملکرد امام علی(ع)، امام مجتبی(ع) و امام حسین(ع) را اگر به یک جامعهشناس بدهیم چگونه تحلیل میکند؟ اگر یک فقیه بخواهد مانند امیرالمؤمنین(ع) عمل کند چگونه باید وارد شود؛ بنده معتقدم باید در تحلیل سیره معصومین(ع) طوری وارد شویم که گویی این بزرگواران اصلا معصوم نبودهاند. چرا خودمان را پشت عصمت پنهان کنیم؟
استاد حوزه و دانشگاه اظهار کرد: بحث دیگر اینکه شیعه تاکید بسزایی روی اراده انسانها دارد؛ وقتی پیامبر(ص) در راس حکومت قرار میگیرند هیچکدام از دستاندرکاران حکومت او جز علی(ع) معصوم نبودند یا وقتی علی(ع) به خلافت رسید کدام وزیر و وکیل و فرمانده او معصوم بود؟ ما تا در تحلیل کم میآوریم فورا حل مسئله را به عصمت نسبت میدهیم.
وی ادامه داد: امروز ما در عصر ارتباطات و رسانه قرار داریم و اگر مشکلی پیش آمد به فاصله اندکی میتوانیم نظر ولی فقیه را بپرسیم ولی در حکومت علی(ع)، فرمانده و وزیر او اگر به مشکلی برمیخورد و میخواست نظر امام را جویا شود چند ماه طول میکشید بنابراین ممکن بود یک نفر شش ماه خودش همه کارها را انجام دهد و تصمیم بگیرد و بعدا نظر امام را جویا شود چون نه تلفنی بود و نه تلگرافی.
حمیدیان تصریح کرد: تا قبل از صفویه ما چیزی با عنوان دولت ملت شیعی نداریم یعنی چهار عنصر کلیدی، جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت نداریم؛ به نظر بنده، این الگوی خوبی برای فهم چگونگی رفتار علما است ضمن اینکه توصیف شما از ابن طاووس دقیق نبود و تخریب شخصیت ایشان است.
حمیدیان با بیان اینکه برخی از علما اساسا توان ورود به سیاست را نداشتهاند، افزود: قبل از انقلاب سراغ یکی از علمای اخلاق رفتند تا ایشان قاضی القضات شود و ایشان نپذیرفت، پرسیدند شما انقلاب و امام و ... را قبول دارید چرا این سمت را نمیپذیرید و ایشان جواب داد من روحیه عاطفی بالایی دارم و ممکن است در قضاوت گرفتار احساسات و عواطف شوم؛ من جانم را هم فدای امام و انقلاب میکنم ولی اگر با چنین قاضیای مشکلی ندارید من میپذیرم. بنابراین هر کسی را برای کاری ساختهاند.
برداشت نادرست از اندیشه علامه طباطبایی درباره ولایت فقیه
استاد حوزه و دانشگاه تصریح کرد: علامه طباطبایی در ذیل اولیالامر دوم در سوره نساء بحثی مطرح کرده است که برخی افراد خیلی به آن ارجاع میدهند در حالی که برداشت آنان از سخنان علامه، غلط است. علامه میگوید ما در آیه 59 نساء: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ﴿۵۹﴾ مفصل به اولی الامر پرداختیم ولی ایشان در جای دیگری در مورد اولیالامر مصادیق مختلفی بیان کرده است از جمله فرمانده جنگ و ولی فقیه و ایشان احتمال ولی فقیه را بسیار ضعیف میداند و همین سخن سبب شده است تا افراد از آن سوء استفاده کنند.
حمیدیان تصریح کرد: این در حالی است که باور بنده این است که علامه طباطبایی در بحث ولایت فقیه همان حرف امام را مطرح کرده است زیرا الان اگر اسم صد فقیه به شما بدهند آیا همه توان رهبری دارند؟ آیا همه تدبیر و سیاستورزی و آشنایی با سیاست را دارند؟ سخن علامه این است که فقیهی میتواند اولیالامر باشد که استعداد و توانایی حضور در سیاست را دارد و هر فردی هم چنین توانایی را ندارند؛ در اقوام مختلف مانند قاجاریه و صفویه و .. هم شاهد این مسئله هستیم یعنی هرقدر به سمت آخر حکومت آنان میرویم میبینیم افراد ضعیفی روی کار آمدند و همین سبب انقراض آنان شد، مسلماً محمدشاه قاجار و محمدرضا پهلوی قدرت و توانایی شاهان قبل از خود را نداشتند.
وی تاکید کرد: علامه طباطبایی مسلما ضد ولایت فقیه نیست بلکه سخن او این است که آیا برای هر فقیهی، ولایت و اولیالامر بودن ثابت است؟ خیر. بنابراین شرط توانمندی باید در افراد باشد لذا ممکن است سیدبن طاووس چون توان ورود به سیاست را نداشت ادبیات سیاستگریزانه هم تولید کرده است.
نهی ورود فقها به سیاست همانند نهی آنان از فقه است
استاد حوزه و دانشگاه تاکید کرد: اگر ما به این دلیل که چون در عصر عصمت نیستیم نباید فقها وارد سیاست شوند در این صورت باید بگوییم نباید وارد فلسفه و اخلاق و عرفان و ... هم بشوند چون مبانی اخلاقی و فلسفی و عرفانی علما خیلی با هم تفاوت دارد؛ یکی در درس اخلاق خود طرفدار مثنوی معنوی است ولی دیگری آن را کفر میداند؛ یکی ملاصدرا را به عرش میبرد و دیگری او را به فرش آورده و اتهام کفر به او میزند؛ مگر ظرفی که آقا مصطفی خمینی از آن آب میخورد را نگفتند باید شسته شود؟ بنابراین اگر از ورود به سیاست به خاطر نبود معصوم نهی شویم به سایر عرصهها حتی فقه هم نباید ورود کنیم.
[1]. آلِ طاووس، خاندانی از شیعیان امامی و سادات علوی دارای پایگاه علمی و سیاسی در سدۀ ۷ ق / ۱۳ م در عراق. این خاندان منسوب است به محمدبن اسحاق مشهور به «طاووس». گفتهاند وی بدان جهت به طاووس شهرت یافت که دارای چهرهای زیبا و پاهایی نامتناسب بود. آل طاووس از سوی پدر به امام حسن مجتبی (ع) (۳-۵۰ ق / ۶۲۴-۶۷۰ م) و از سوی مادر به علیبن حسین بن علی (ع) (۳۸-۹۴ ق / ۶۵۸-۷۱۳ م) نسب میبرند و ازاینرو به سادات حسنیِ حسینی شهرت دارند. محمد طاووس در روزگار خود از عالمان و محدثان بود و مقام ریاست سادات علوی را در حلّه و سوری (سورا) به عهده داشت و پس از او این مقام به برجستگان این خاندان انتقال یافت. هر چند اخلاف او عموماً به ابن طاووس شهرت دارند، اما در میان آنان سه تن بیش از دیگران به این عنوان شهرت یافتهاند: علی بن موسی، احمدبن موسی و عبدالکریم بن احمد. در کتابهای فقهی و رجالی و کتابهای دعا، ابن طاووس به تناسب موضوع، یکی از این سه تن است.
https://www.cgie.org.ir/fa/article/222377/%D8%A2%D9%84-%D8%B7%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B3
[2]. مادر او دختر شیخ ورّام بن ابی فراس حلّی و مادر پدرش دختر ابوجعفر محمدبن حسن طوسی (۳۸۵-۴۶۰ ق / ۹۹۵- ۱۰۶۸ م) بود
[3]. https://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B7%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B3
[6]. (کشف المحجه، ص ۵۰)
[12]. از سید بن طاووس نقل است که سحرگاهی، در سرداب مطهر، از حضرت صاحب الامر(عج) این مناجات را شنیدم که میفرمود: «خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و طینت ما خلق کردهای. آنها گناهان زیادی به اتکا بر محبت و ولایت ما کردهاند. اگر گناهان آنها گناهانی است که در ارتباط با توست، از آنها در گذر، که ما را راضی کردهای و آن چه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسی که به حق ماست، به آنها بده تا راضی شوند و آن ها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما».
یکی از اعمالی که سید بن طاووس به آن بسیار اهمیت میداد، صدقه برای حفظ وجود مقدس امام زمان - ارواحنا فداه - بود. وی به فرزند خود سفارش میفرماید که: ابتدا کن به صدقه دادن برای آن حضرت قبل از اینکه برای خود و عزیزانت صدقه بدهی.
[14]. اکبر ثبوت چنین میگوید:
سید بن طاووس میگوید با توجه به آنچه از آیه کریمه میفهمیم، پس شهیدان وقتی به عالم دیگر منتقل شدند، غرق شادمانی هستند. ما هم در شادی آنها باید شاد باشیم. سپس سید در مقابل آن سنت عزاداری که در شیعه است قرار میگیرد و باید یک نوع با آن شادی جمع کند که دستورش را از آیه میگیرد و البته این سنت نیز وجود داشته است. اما او این طور جمع میکند که میگوید از آغاز محرم تا روز عاشورا که روزها و ساعات، دقایق هجوم مصائب و بلیات بر سیدالشهدا(ع) است، باید ما نیز به تبع آنها محزون باشیم، اما پس از شهادت آنها و عاشورا دیگر آنها در مقامی قرار دارند که غرق شادی هستند و از آن پس دیگر ما نیز باید به آنها اقتدا کنیم و شاد باشیم.
[16]. https://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B7%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B3
[21]. «بیچاره مردم زوراء که مغلوب ترک (مغول) خواهند شد. ترکان، مردمانی هستند که چشمان ریز دارند، صورتشان همچون سپر چکش خورده است. لباس آهنی میپوشند و مسلح و دلیرند، پادشاه آنان از همانجا که سلطنت عباسیان آشکار گشت، خواهد آمد. صدای وی درشت و مردی نیرومند و سخت اراده است. به هر شهری وارد میشود، آن را فتح میکند و هر پرچمی که بر ضد او افراشته شود، سرنگون میکند… مُدام بدین صورت است تا اینکه پیروز میشود.»
[22]. «فوجدت حدیثاً فی کتاب الملاحم للبطائنی عن الصادق علیه السلام یتضمّن وجود الرّجل من أهل بیت النبوة بعد زوال ملک بنی العباس، یحتمل ان یکون الإشارة إلینا و الانعام علینا.»
«ابنطاووس، علی بن موسی. مصحح جواد قیومی اصفهانی. ، 1376 ه.ش.، الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، قم - ایران، مکتب الإعلام الإسلامی. مرکز النشر، جلد: ۳، صفحه: ۱۱۶»
سید بن طاووس این واقعه را خود چنین بیان میکند:«در روز سیزدهم ربیع الاول سال 662هـ. قصد افطار داشتم که حدیثى را در کتاب ملاحم, از بطائنى یافتم. این حدیث از امام صادق(ع) بود درباره مردى از اهل بیت نبوت که خداوند پس از فروپاشى حکومت عباسیان, به امت محمدى(ص) عطا مى کند که به احتمال, به ما اشاره دارد.این مطلب را از نسخه عتیقى در خزانه حرم امام کاظم(ع) نقل مى کنم. امام صادق(ع) فرمود:
«خداوند, اعلى و اجلّ است که زمین را بدون امام عادل رها کند.»
ابوبصیر گوید: گفتم: روایتى برایم نقل کنید تا دلم آرام گیرد!
حضرت فرمود: «امت محمّد(ص) مادامى که فرزندان عباس در کار حکومت باشند, فرجى نمى یابد, مگر این که ایشان نابود شوند, پس چون حکومت ایشان نابود گردید, خداوند به امت محمّد مردى از ما اهل بیت را خواهد بخشید که به تقوا انگشت نشان است و به هدایت رفتار مى کند و در حکومت خود رشوه نمى گیرد و سوگند به خدا که من او را به نام و نام پدرش مى شناسم. تا این که سپاهیان کوتاه قد و… خواهند آمد که به عدل قیام مى کند و…» سید گوید: «من که خود شاهد از هم گسستگى سلسله بنى عباس بودم, ندیدم و نشنیدم که مردى از اهل بیت با ویژگیهایى که در روایت بالا اشاره شد وجود داشته باشد, جز خود من که داراى این ویژگیها هستم, به فضل خداوندى. و فهمیدم که را این بشارت است. پس گفتم: اى خدا اگر این مرد در روایت من هستم مرا از گرفتن روزه سیزدهم ربیع الاول محروم مکن. پس احساس کردم امرى به گرفتن روزه به من الهام شد. چون ظهر شد, گفتم: خدایا اگر من همان مرد در این روایت هستم, مرا از انجام نماز شکر محروم مکن که دیدم به انجام آن هم موفق شدم. سپس امیدوار شدم که خداوند ما را در کتابهاى گذشته بر زبان امام صادق(ع) یاد کرده است.»»59
[24]. ابوعبداللّه محمد طاووس, مؤسس خاندان آل طاووس, نقیب منطقه سورا در عراق بود. ابواسحاق و فرزندانش هم نقابت سادات بغداد و هم حلّه را بر عهده داشتند.