-
سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۲:۰۵ ب.ظ
-
۱۴۰
![](http://bayanbox.ir/view/8342441705120080119/48245-958.jpg)
گروه جریان شناسی اندیشکده مطالعات راهبردی شاخص اندیشه | سیدمحمد هادی پیشوایی؛ پژوهشگر موسسه امام خمینی:«به غرب رفتم اسلام دیدم و مسلمان ندیدم و به شرق آمدم مسلمان دیدم اسلام ندیدم» شاید بتوان مشهورترین جمله جریان روشنفکری دینگرا را در صد و پنجاه سالۀ گذشته، جمله فوق دانست.
جملهای که به سیدجمال منسوب بوده و روشنفکران برای بزک کردن غرب، به این جمله تمسک کرده و غرب را صاحبان اسلام واقعی جلوه میدهند و در مقابل، به نقد سنگین اسلام پرداخته و آن را اسلامنما و سرشار از خرافات و عملا دینی غیراسلامی جلوه میدهند. در این نوشتار –صرف نظر از اینکه تا چه میزان صحت انتساب جمله فوق به سیدجمال صحیح است- سعی شده است که ریشههای تفکر سیدجمال در این باره واکاوی شود.
سید جمال و معرفی دین به عنوان یگانه راه رشد تمدنها
مهمترین دغدغۀ سیدجمال، تحلیل علت انحطاط جهان اسلام و پیشرفت تمدن غرب است. سید جمال در بحث تحلیل علت رشد تمدن غرب، متأثر از فرانسوا گیزو، نویسندۀ کتاب «تاریخ اروپا»، است.[1] وی در کتاب «نیچریه» به مباحث این کتاب اشاره کرده و راه حل خروج تمن اسلامی را از انحطاط، استفاده از تجربه غرب معرفی میکند.
سید جمال در رسالة رد نیچریه[2] در استدلالات کلامی خود، برای دفاع از دین در برابر طبیعت گرایان، به تجزیه و تحلیل علل سقوط و صعود تمدنها پرداخته و علت اصلی صعود تمدنها را دیانت، و علت اصلی سقوط آنها را طبیعتگرایی و دهری مسلکی معرفی میکند. او رفتار و کیفیت معاشرت افراد در جامعه و وضعیت معیشت آنها را همه معلول «افکار عقلیه و حاسات معنویه و صفات نفسانیه ایشان» دانسته و در صورت استحکام اتقان آنها جامعه به سوی سعادت رهمنمون میشود. او این اندیشهها و احساسات را برخاسته از دین میداند. او تفکرات ادیان را موجب ارتقای کرامت انسانی و پرهیز انسان از بهیمیگری[حیوانیت] میداند.[3] و در طرف مقابل او بی دینی و دهری گری را موجب زوال تمدن میداند. او در بحث مبسوطی که در رد اندیشه مادیگرایان دارد، آنها را چنین تعریف میکند: «نیچر عبارت است از طبیعت و طریقه نیچریه همان طریقه دهریه است که در قرن رابع و ثالث قبل از میلاد مسیح در یونانستان ظهور نموده بودند. و مقصود اصلی این طایفه نیچریه رفع ادیان و تأسیس اباحت و اشتراک است در میانه مردم.» و در تحلیل کارکرد این اندیشه آن را موجب انحطاط تمدنها در طول تاریخ میداند.[4]
مثالهای تاریخی برای ویرانگری تمدنیِ مادیگری
سید جمال در ادامه برای اثبات نظریه تمدنی خویش به شواهد تاریخی پرداخته و اپیکوریان یونان باستان را مادیگرا دانسته و آنها را موجب شکست تمدن یونانی از روم معرفی میکند. او آیین مزدک در عصر ساسانی را هم تابع این دیانت معرفی کرده، و عامل شکست ساسانیان از مسلمانان را هم اتباع همین آیین معرفی میکند. حتی انحطاط جهان اسلام را هم ناشی از این اندیشه دانسته و مذهب اسماعیلیه را مسلکی باطنی و دهری معرفی میکند[5]، که موجب شکست جهان اسلام از مغولها دانسته و از سویی زمینه ساز شکست آنها در جنگ با صلیببیها معرفی میکند.[6] « این نیچریها (اهل باطن ) و خداوندان تأویل یعنی ناتورالیسمها به مرور زمان اخلاق امت محمدیه را شرقا و غربا فاسد کردند.»[7] و مذهب بابیه را هم مصداق این مکتب دانسته که موجب ضعف و فتور بیشتر کشور مملکت ایران شدهاند. او حتی ولتر و رسو را هم از توابع اپیکور دانسته و «این دو شخص قبر ابیقور کلبی را نبش کرده و عظام بالیه ناتورالیسم را احیاء نمودند» و اعتقاد دارد که اگر با افکار اینان مبارزه نمیشد، «فرانسا را زیر و زبر کرده و با خاک برابر میساختند.»[8] و حتی آثار انقراض دولت عثمانی نیز به سبب عقاید «نیچریان» بوده و همچنین افراد سوسیالیست و کمونیست و نهیلیست «اجتماعیین و اشتراکیین و عدمیین »[9] را از این طایفه شمرده و «بلا شبهه اگر این طوایف ثلاثه بگیرند موجب انقراض و اضمحلال نوع انسانی خواهند شد».[10] او بعد از رد عقائد طبیعتگرایان، دو عقیده «ایمان به وجود صانع دانا و توانا» و اعتقاد به «حیات آخرت» را سبب امنیت و رفاهیت تامه انسان معرفی میکند.و در آخر با اثبات لزوم دیانت برای ترقی انسانها، اسلام را همان دین حق و باعث ترقی جوامع اسلامی معرفی میکند. [11]
بحران چرایی پیشرفت تمدنی غرب
با توجه به این مقدمه،در نتیجه او با این استدلالها این قضیه را ثابت میکند که «پیشرفت تمدن نیازمند دین و انحطاط آن ناشی از دهری مسلکی است.» اگر این قضیه عکس[12] شود، قضیهای دیگر بدست میآید که در صورت صدق اصل قضیه، عکس این قضیه نیز صادق خواهد بود.
اصل: فقط دین حق و واقعی است که موجب پیشرفت و تعالی جوامع میشود.
عکس: اگر جامعهای پیشرفت کرد، حتما دین آن حق و واقعی بوده است.
حال با مشاهده میتوان یافت که غرب پیشرفت کرده و در میان کشورهای آن روز، قویترین دولتهای زمان خویش بودند. طبیعی است،که عدة زیادی با این استدلال به این نتیجه برسند که غرب حتما دین حق و واقعی دارد؟!! اینجا یک تناقض ایجاد میشود. غرب سکولار و حداکثر مسیحی است، و دینش باطل؛ پس چگونه چنین پیشرفتی حاصل شده است. و از سویی ما مسلمانیم، ولی چنین در وضعیت انحطاط به سر میبریم، پس نعوذ بالله دین اسلام باطل است!؟.
ادعای اسلامی بودن تمدن غرب
طرفداران سید جمال در توجیه این امر میگویند: غرب اصول تمدن اسلامی را از مسلمانان اخذ کرده و به آنها عمل کرده و تمدنی را بر اساس تمدن اسلامی بنا نهادهاند. سید جمال مدعی است که «اگر کتابخانههای بغداد، اندلس، الازهر و .. را بگردید، میبینید که غربیها هیچ مطلب و علم جدیدی را که علماء سلف به آن اشاره نکرده باشند ندارند.»[13] در نتیجه تمدن غرب نه تمدنی باطل و برخاسته از تمایلات نفسانی و شیطانی انسان مدرن، بلکه تمدنی است که حاصل علم و فرهنگ اصیل اسلامی است، که غربیها آنها را از مسلمانان سرقت کردهاند. از سویی اسلام ما هم توسط دهریونی چون باطنیها منقلب شده، و ما فقط به ظاهر و به اسم مسلمان بوده، اصطلاحا «مسلمان شناسنامهای» هستیم و در واقع دینی غیر از اسلام داریم.[14] که البته در کنار تطهیر تمدن غرب و ابطال فرهنگ فعلی جوامع اسلامی، نظریه اثباتی سید جمال اصلاح دیانت جوامع اسلامی به سبک «لوتر» و «کالون» یا همان «پروتستانتیسم اسلامی» است. نظریه اصلاح دینی سید جمال، بعدها توسط عبده و رشیدرضا پیگری شده و مجله و تفسیر «المنار» و «لژ وطنی سیدجمال» و بعدها «اخوان المسلمین» محصول این ایده هستند.
عینیت اسلام و تمدن غربی
با توجه به این مقدمات، حاصل نظریه تمدنی سید جمال، در جملهای تاریخی چنین بیان میشود که تمدن غربی همان تمدن اسلامی واقعی بوده و این شعار اعلام میشود:
«به فرنگ رفتم اسلام دیدم مسلمان ندیدم و به شرق آمدم، مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم.» [15]
این شعار برای نزدیک یک قرن شعار اصلی روشنفکران مذهبی بوده و هنوز البته جمع کثیری هم به آن اعتقاد دارند. نگاهی که ناشی از عدم شناخت عمیق فرهنگ غرب بوده و موجب پذیرش آن در جامعه دینی شده است. روح ضد دین و سکولار غرب و عقلانیت ابزاری آن، از این دید، اسلامی تصویر شده و مطابق اسلام معرفی میشود. و از این پس اسلام حقیقی را باید در اروپا و در فرهنگ اروپایی جستجو کرد. و طبیعی است که برای اصلاح آن حتما باید نسخه واقعی و اجرایی اسلام را در غرب مطالعه نموده، و طبیعتا مطابق آن اسلام را اصلاح کرد تا جامعه اسلامی هم مترقی شود.[16]
حاصل این اندیشه این است که در جامعه، اسلامی عرضه میشود، که در باطن روحی غربزده و سکولار دارد. ولی چون بانیان آن قلبا سخت مدافع اسلامند، و با شور شوق دم از اسلام میزنند، قشر وسیعی از جامعه را که عمق دینی چندانی ندارد، به این اسلام متمایل شده و آن را به عنوان اسلام ناب و اصیل میپذیرند. شاید از این روی باشد، که افرادی چون دکتر رضا داوری، سید جمال الدین اسد آبادی را را بزرگترین معلم سکولاریزم در خاورمیانه میدانند.[17]
خطای راهبردی سید جمال در دفاع از اسلام
کتاب نیچریه سیدجمال در هندوستان، در پاسخ انتقادهای گسترده مستشرقان و انگلیسیها نوشته شده است. آنان برای ضربه زدن به اسلام، مدعی بودند که اسلام ضد تمدن است و گلادستون، نخست وزیر وقت انگلستان، در مجلس عوام این کشور رسما قرآن را کتاب ضد تمدن معرفی کرده بود. سیدجمال در برابر این ایده، از اساس مدعی شده که «دین تمدن ساز» است و «کفر ضد تمدن» است. هر چند قصد و نیت سیدجمال از ارائۀ این نظریه خیر بوده است، اما این نظریۀ ناتمام، وی را به یک خطای راهبری کشانده است.
برای دفاع از دین لازم نیست که کل خرابیهای جهان را بر عده مادیگری گذاشت و همۀ تمدنها را دینی دانست. چرا که کفر و ادیان ناحق هم امکان ساخت تمدن دارند. ضرورتا هر تمدنی ساخته ادیان الهی نیست.
سید جمال و نقد غرب
جالب این که سید جمال، علی رغم این تعریف و تمجید از غرب ، در بسیاری از جاها هم غرب را نقد کرده و تمدن غرب را نهایت توحش و جهالت محض معرفی میکند.[18]
در نتیجه مستمع سید جمال باید به گونهای این دو نظریه را در کنار هم جمع کند. از سویی این تمدن عین اسلام است و از سویی عین جاهلیت!!؟ حاصل راه حل این تناقض، اندیشه مشهوری در بارة غرب میشود که ذات غرب را حق دیده که با بعضی از آرائ دهریونی چون ولتر و روسو مخلوط شده و البته براحتی از هم قابل انفکاک است!. و باید محاسن آن را که ذاتا اسلامی است، اخذ کرده و مضرات آن که دهری و مادیگری است رد نمود. اما به هر صورت چون ملاکی برای این محاسن و معایب وجود ندارد، بخش اساسی این تمدن به حکم اسلامی بودن، مهر تأیید خورده و پذیرفته میشود.
در حالی که اساسا این تمدن بر اساس سکولاریسم و دور شدن انسان مدرن از خدا بنا نهاده شده و علوم انسانی حاصل از آن، تلاشهای این انسان از خدا دورمانده برای ایجاد سعادت و بهشتسازی در این دنیاست. علوم انسانیهایی که حاصل آن شکلگیری مکاتب سوسیالیستی و لیبرالیستی ... است. حال بسیاری با حق تصویر کردن اساس این ایدئولوژیها سعی کردند که با اصلاحات اجمالی، اسلام را بر اساس آنها بازخوانی نمایند. و اینچنین این اندیشه زمینه ساز شکلگیری جریانات التقاطی در جهان اسلام شده و میشود.
در ضمن باید توجه داشت که وجود بعضی از اخلاقیات در غرب و تلاش و کوشش جدی آنان برای اهداف خویش، هر چند ممکن است با بعضی از اخلاقیات اسلامی مطابق باشد، اما منحصر کردن اخلاق در این چند گزاره و بعد فراموش کردن تمام ابعاد توحشی غرب، کاری نادرست بوده و سبب همین تناقضات میشود.
پینوشت ها:
[1]. سید جمال الدین الافغانی، الاثار الکامله، ج9، رسالة نیچریه، ص61
[2] نیچر، تلفظ فارسی واژۀ «nature» به معنای طبیعت است. که نیچریه به معنای طبیعت گرایی یا ماتریالیسم یا ماده گرایی است.
[3] سید جمال الافغانی، الاثار الکامله، رسائل فلسفی، ج2، ص150
[4] سید جمال الدین الافغانی،الاثار الکامله، ج2، رسائل فی الفلسفه،، ص162
[5]. توجه به این نکته مهم است که ابن تیمیه و جریان همسو با او مصر است که مقصر اصلی حمله مغول و بعدها سقوط بغداد، شیعیان بودهاند. ابن تیمیه در این میان، خواجه نصیر الدین را «خواجه نصیرالکفر» مینامد. نظریهای که متأسفانه در میان جوامع اهل سنت و حتی بعضی از مجامع شیعه مشهور شده است.
[6] سید جمال الدین الافغانی،الاثار الکامله، ج2، رسائل فی الفلسفه،، ص166-174
[7] سید جمال الدین الافغانی،الاثار الکامله، ج2، رسائل فی الفلسفه،، ص172
[8] سید جمال الدین الافغانی،الاثار الکامله، ج2، رسائل فی الفلسفه،، ص174
[9]. تقریبا تمام شواهد سیدجمال غلط بوده و از قضا بر عکس نظریه او «ولتر و رسو» دو نظریه پرداز تمدن غرب جدید هستند. اسماعیلیان هم نه مادیگرا هستند و ارتباط چندانی با افول تمدن اسلامی ندارند. آیین مزدک هم ارتباطی با سقوط ساسانیان نداشته است و .... . در واقع بیان چنین مطالبی از سید جمال نشان دهندۀ سطح پایین اطلاعات وی از تاریخ تمدنهای گذشته است. از همۀ این امور بدتر، با وجود این وی در فرانسه زندگی میکرده، دانشمندان مشهور فرانسه که پایهگذار انقلاب فرانسه بودهاند را هم نمیشناسد و از نظریات و تفکرات سادۀ آنان هم بیاطلاع است.
[10] سید جمال الدین الافغانی،الاثار الکامله، ج2، رسائل فی الفلسفه،، ص174
[11] سید جمال الدین الافغانی،الاثار الکامله، ج2، رسائل فی الفلسفه،، ص174-180
[12] در منطق صوری اگر قضیه «اگر الف ب است، آنگاه ج د است» را در نظر بگیریم، در صورت تغیر جای شرط و مشروط قضیهای دیگر حاصل میشود که آن را عکس قضیه میگویند.
[13] السید جمال الدین الافغانی، الاثار الکامله، ج6، خاطرات الافغانی،، ص 157، و یا مثلا در بحث پروتساتنتیزم، او لوتر را در رد بحث مبارزه با کلیسای کاتولیک مقلد اسلام مینامد. السید جمال الدین الافغانی، الاثار الکامله، ج9، ص61. امروزه یکی از مهمترین مباحث اتباع این اندیشه، شمردن امور و مسائلی است، که غربیها از مسلمانان آموختهاند. و بعد به آن افتخار کرده و با این وسیله این تمدن را از اساس متعلق به خویش و اسلامی می دانند.
[14] سید جمال الدین الافغانی، الاثار الکامله،،ج1، عروه الوثقی، ص115
[15] در اینکه این جمله از کیست، اختلاف نظر وجود دارد. مشهور این است که این جمله از سید جمال الدین اسدآبادی است، اما ظاهرا این جمله از محمد عبده شاگرد ارشد اوست. اما از باب وحدت فکری این دو و جهت بحث ما که سید جمال به عنوان سرسلسله این اندیشه ذکر شده و برای ما مهم این جریان فکری است، این استدلال ذکر شد.
[16] به اعتقاد نگارنده بازخوانی اسلام بر اساس مکاتب سوسیالیستی و لیبرالیستی و حتی پروتستانتیسم اسلامی، همه در ادامۀ این تفکر غلط به وجود آمده اند.
[17] رضا داروی، شمهای از تاریخ غربزدگی ما،ص 50
[18] او در باب مقایسه تمدن غرب و آبادانیهای آن با زیانها و کشتارهای آن، کشتارها و زیانهایش را به مراتب از آن بیشتر میداند. «ترقی و علم و تمدن بر این نحو غربی، و با این نتایج، چیزی جز جهالت محض و نهایت توحش نیست... و این انسان از انسانهای عصر جاهلیت، و از حیوان ناهق(درازگوش) پستتر است.» السید جمال الدین الافغانی، الاثار الکامله، ج6، خاطرات الافغانی،الاثار الکامله، ج6، ، خاطرات الافغانی،، ص130
انتهای یادداشت/